به گزارش مشرق، «حامد حاجیحیدری» در یادداشت روزنامه «فرهیختگان» نوشت:
ابتدا به نظر میرسید شعار و فکر دولت در موضوع «برجام» (JCPOA)، این بود که به یک دوره از چانهزنی پایاپای با قدرتهای بزرگ جهان وارد شود، ولی هرچه گذشت بیشتر معلوم شد که دولت خواهان «برجام به هر قیمت» است و در این حال و فضا بود که «برجام» منعقد شد. در این شرایط، همچنان به نظر میرسید برجام، هرچند سکتورهای اجتماعی ایدئولوژیک یا ملیگرا را ارضا نمیکرد، اما همچنان حمایت معنادار قشر متوسط شهری را که در پی نجات عمق زندگی روزمره خود از بیسامانیهای اقتصادی و فرهنگی بود، با خود داشت.
اکنون به نظر میرسد برجام برای دولت حسن روحانی منحصرا تبدیل به یک «برند سیاسی» شده است، به این معنا که صرفنظر از محتوای خود حفظ میشود، چه کارآیی سیاسی داشته باشد چه نداشته باشد. هرچند وزیر امور خارجه در مجلس به صراحت اعلام کرد تمدید قانون
(ILSA (Iran and Libya Sanctions Act «نقض فاحش برجام» است، ولی بهرغم این تمدید، دولت مسیر برجام را ادامه داده است؛ امروز بهطور قطع به نظر میرسد هرچه روح و جسم برجام نقض شود، دولت این مسیر همراهی را ادامه خواهد داد.
معنای این استمرار در اجرای برجام بهرغم «نقض فاحش» برجام این است که «برجام» به سطح یک برند و عنوان تجاری در دیدگاه استراتژیستهای دولت تقلیل یافته است.
وقتی یک خطمشی سیاسی به چنین سطحی تنزل یابد، هرچه تاریخ میخورد افت میکند، نحیفتر میشود و بیشتر معلوم میشود که چیز خاصی نبوده است و به اینسان زمینه اجتماعی خود را نیز رفتهرفته از دست میدهد. این صورتمساله امروز ناکارایی فزاینده دولت ماست که به هر دلیل بهرغم نارضایتی گسترده مردم، در ضربات پنالتی انتخابات و مناظرهها، پنج بر چهار مجددا بر اریکه نشست.
کاوش در قضیه
سطح اول کاوش: یک بخش از توضیح این ماجرا که چرا دولتمردان ما تا این اندازه در دفاع از ماهیت حقوقی برجام منفعل هستند و به حفظ برند و پوشش آن قناعت کردهاند، این قانون و قاعده است اهدافی که «فعالانه» انتخاب شوند، قدرت ایجاد میکنند، نه اهدافی که «منفعلانه» برگزیده شده باشند. باید تصدیق کنیم این دولت بهرغم دولتهای متخاصم ۱+۵، سهم مهمی در تعیین آنچه در برجام رخ داد، نداشت.
باید پذیرفت وقتی رئیسجمهور ما اعلام میکند خزانه دولتش خالی است یا اینکه با خزانه خالی سبد کالا توزیع میکند، اما به آن وضع فجیع که بازتاب بینالمللی بسیار بدی پیدا کرد، دیپلماتهای خود را در شرایط دشواری قرار میدهد. حرکات دولت طوری جهت گرفته بود که خواسته یا ناخواسته، عرصه را بر دیپلماتها تنگ میکرد تا به یک توافق بد و نه برد-برد تن بدهند.
سطح دوم کاوش: یک توضیح دیگر برای این رفتار عجیب سیاستمداران ما به ساختار روانی ما انسانها بازمیگردد؛ هنگامی که حالت و وضعیت موجود ما با وضع و حال مطلوب فاصله میگیرد، این فاصله موجب ایجاد تنش فزاینده در روحیه افراد میشود. اصولا این تنش در مراحل ابتدایی موجب ایجاد انرژی و انگیزه در افراد برای تغییر وضع موجود و نزدیککردن آن به وضع مطلوب میشود، ولی بهمرور زمان که تلاشها برای تقریب وضع موجود و مطلوب به هدف اصابت نمیکنند؛ سیمایی از «شکست» شکل خواهد گرفت.
سطح سوم کاوش: سیاستمداران ناکام میکوشند علل «شکست» را به «نیروهای سیاسی درون کشور» نسبت دهند. نسبت دادن ویژگیهای نامطلوب به نیروهای سیاسی درون کشور، موجب بروز رفتارهایی در جهت تقویت تضاد درونی میشود که این نیز بهنوبه خود بیش از پیش توجه را از علل اصلی بروز تنش در خارج از مرزها دور میدارد.
گمان بر این است که دولت روحانی فیالحال در چنین سطح عملیاتی بهسر میبرد و اتفاقات و واکنشهای عجیب و نامتعارف در روز قدس و عید سعید فطر و همچنین اظهارنظرهای عجیب رئیسجمهور در قبال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تقابل آشکار با چهره اسطورهای آن، سردار قاسم سلیمانی را که جملگی در بلندمدت شکل خودزنی به خود خواهند گرفت باید در این چارچوب ارزیابی کرد.
سطح چهارم کاوش: در کنار این روند پرخاش به «نیروهای سیاسی درون کشور» یک استراتژی دیگر سیاستمداران ناکام، این است که هنگام مواجهه با فاصلهای که بین وضع مطلوب و وضع موجود ایجاد شده بهجای تلاش در بهبود وضع موجود، اهداف خود را هرچه بیشتر تقلیل میدهند و وضع مطلوب را به وضع موجود نزدیک میکنند. به این فرآیند میتوان عنوان «محو آرمانها» اطلاق کرد. در این شرایط سیاستمدار ارزش و مشروعیت خود را بیش از پیش از دست میدهد و مردم احساس خواهند کرد او عملا کاری نمیکند یا به کاری نمیآید. اصطلاحا به این وضع «بحران مشروعیت» اطلاق میکنند.
چه باید کرد؟
مثل «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» در این وضع و حال نیز صادق خواهد بود. اگر سیاستمدار به هر دلیل در ذهنیت خود فرو رفته و بهواسطه این ذهنیتگرایی مفرط، هزیمتهایی را متحمل شود که او را هر روز بیش از قبل از چشم مردم میاندازد، بهترین راه فراروی او این است که ارتباط با مردم را از سر بگیرد و آنچه را در سر خود میپرورد بیواسطه با مردم در میان بگذارد. او باید به مردم بگوید چگونه فکر انجام یک معامله سیاسی مانند «برجام» به ذهن او و استراتژیستهای همراهش خطور کرد و چگونه این یخ آب شد و امروز تقریبا به هیچ رسیده است.
این استراتژی «صداقت و شفافیت» برای یک سیاستمدار از هر استراتژی جایگزین دیگری مانند تعریف اهداف منفعلانه، ترسیم فضا و جو «شکست»، فرافکنی به نیروهای سیاسی داخلی و محو اهداف و آرمانها بهتر است. البته استراتژی «صداقت و شفافیت» هزینههایی دارد، ولی کنترل هزینههای صداقت و شفافیت آسانتر از کنترل هزینههای گزینههای دیگر است که اخلاقی و صحیح هم به نظر نمیرسند.
پس میتوان به یک سیاستمدار که در ترسیم اهداف استراتژی خود عمیقا دچار اشتباه شده یا شرایط زمینهای استراتژی او تغییر کرده است، توصیه کرد از مسیر «صداقت و شفافیت» پیش برود. استراتژی «صداقت و شفافیت» نقش موثری بر همدلی کلی مردم با سیاستمدار بهجا میگذارد و مشارکت آنها را تقویت میکند. با گسترش مشارکت مردم، دم و دستگاه سیاسی این فرصت را مییابد که ضمن کنترل خسارتهای شکست خطمشی قبلی، زمینههای متکی به درون مهار بحرانها را شناسایی کند؛ این مبنای همان چیزی است که به آن «سیاست مقاومتی» اطلاق میشود که «اقتصاد مقاومتی» شاخهای از آن خواهد بود.
ویژگی اصلی این سیاست جایگزین، فراخواندن مشارکت «مردم همیشه در صحنه» است. استراتژی «صداقت و شفافیت»، «مسئولیت پاسخگویی» را به دنبال دارد. به هر میزان که اطلاعات شفافشده بیشتر باشد، به همان میزان سیاست وجهه پاسخگوتری به خود میگیرد و بهتر میتواند «وثوق مردم» را جلب کند. «وثوق مردم» بهخودیخود یک سرمایه است که اهمیت آن از سرمایههای اقتصادی و سیاسی بسیار بیشتر برآورد میشود.
«وثوق مردم» موجد سرمایه اجتماعی است که هر واحد آن میتواند صدها واحد سرمایه اقتصادی و سیاسی تولید کند.